سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.ParsiBlog..jpg" style=" color=#4b0082
>background-color: #E1CDB3">
آیا خدا رحیمه - با جوان تا آسمان
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]

من که نمى‏توانم از امتحان الهى سربلند بیرون آیم و با غرایز نفسانى‏مبارزه‏کنم در نتیجه عذاب مى‏گردم، حال چگونه است که به دنیا آمدنم رحمتى است؟
در مورد گوش دادن به هر گونه آواز و ترانه و آهنگ وامثال اینها یک معیار کلى وجود دارد و آن اینکه اگر مناسب با مجالس لهو باشد حرام است و مشروط به تأثیر یا عدم تأثیر روى شنونده خاصى نیست.
سؤال شما متضمن چند نکته مى‏باشد که همه آنها برخاسته از نوعى پسیمیسم و دیدگاه بدبینانه به نظام هستى است.
الف) پرسش نخستین آن است که «چرا خداوند انسان و بلکه هستى را آفرید». از دیدگاه فلسفى نفى «وجود» کمال است و خداوند که واجب الوجود بالذات است همه کمالات هستى را بالذات داراست. از جمله آن کمالات رحمت مطلقه مى‏باشد و رحمت مطلقه ایجاب مى‏کند که پروردگار به هر ماهیت ممکنه‏اى کمال لایق او را افاضه کند و به او لباس هستى بپوشد. بنابراین آفرینش موجودات لازمه رحمت مطلقه الهى است. (براى آگاهى بیشتر در این باره نیازمند مطالعات گسترده فلسفى است).
ب) «ما تا در سرافرازى در امتحانات الهى نیستیم پس چه بهتر که نیست گردیم در غیر این صورت گویى نعوذ بالله خداوند ما را اذیت مى‏نماید» در رابطه با این مطلب باید گفت امتحان الهى چیزى جز این نیست که چون انسان لایق کمال اختیارى است خداوند لوازم آن را به او بخشیده از جمله: 1- فرزانگانى که همواره مسیر نیکى‏ها را مى‏پیمایند و با همه گناهان مبارزه مى‏کنند و این گروه گرچه اندکند ولى داراى مقامى فوق تصور مى‏باشند.
2- گروهى که همواره با خوبى‏ها به مبارزه بر مى‏خیزند و فطرت الهى خویش را دگرگون ساخته و شیطانى خطرناک مى‏گردند. این گروه نیز اندکند و در شقاوتى تصور ناپذیر لیکن هیچ کدام مجبور به این اعمال نبوده و به راحتى مى‏توانند از بسیارى از آلودگى‏ها دست بردارند.
3- گروهى که گاه به سوى فضایل و گاه رذایل مى‏روند. اینان نیز در صورت غلبه حسنات مشمول لطف و رحمت الهى مى‏شوند و بالاخره نجات مى‏یابند. بنابراین چنان نیست که با کمترین گناهى دیگر تا ابد باید در عذاب سوخت علاوه بر این خداوند از روى رحمت واسعه‏اش باب توبه را به روى همه بندگان تا آخر عمر گشوده و وعده آمرزش براى همه گناهان داده است. بنابراین مدارات الهى و طول عمر دادن خود بهترین فرصت براى بازگشت و خود سازى است و ناشى از رحمت خداست نه این که اذیت آدمى باشد. ضمنا از مطالب فوق روشن مى‏شود که هیچ کس مجبور به گناه آفریده نشده و نفس نیز چیزى جز خود حقیقى انسان نیست و این که بگویى: نفس آدمى را مجبور به گناه مى‏کند به این معناست که گفته شود: انسان خودش خود را مجبور مى‏سازد و این سخن پوچ و بى‏معنایى است. البته مکن است منظور شما از مجبور ساختن نفس تمایلات قوى غرایز نفسانى باشد ولى هیچ یک از اینها مجبور کننده آدمى به گناه نیستند.
ج) این که از هیاهوهاى علوم نمى‏توان واقعیت‏ها را درک کرد سخنى نادرست و نوعى شکایت (آگنوستى سیسم) است. در واقع انسان بسیارى از حقایق هستى را از طریق علوم درک نموده و از همین رو قادر به پیشرفت‏هاى چشمگیرى نیز شده است لیکن این به این معنا نیست که از طریق علوم همه حقایق هستى را مى‏توان درک نمود و همه فرآورده‏هاى علوم عین واقعیتند.
براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر. ک: «آموزش فلسفه» ج 1 استاد مصباح یزدى.
منبع:پرسمان



نویسنده: مرد بارانی | چهارشنبه 84 آذر 16 ساعت 2:59 عصر |